نام کتاب : ملکه پهلوی
تعداد صفحه : 503
نویسنده : تاج الملوک پهلوی
خلاصه ی کتاب :
از بازیهای جالب روزگار یکی هم این بود که یک آخوند، در واقع آخوند سابق، رئیس امور دفتر رضا شده بود
و او هم صد پله بدتر از اطرافیان رضا از هم صنفهای سابقش انتقاد میکرد
و نسبتهای بد به آنها میداد! این شخص از اهالی چالوس بود و یک اسم عجیب و غریبی داشت.
یک روز رضا رفته بود چالوس برای سرکشی به عملیات احداث کارخانه حریربافی که فرانسویها میساختند،
در آنجا چشمش به یک ملای جوان میافتد و او را صدا میزند و صحبت میکند. این ملای جوان خط بسیار خوبی داشته است.
رضا او را به تهران آورد و در دفتر به کار گماشت. ملای جوان هم لباس آخوندی را در آورد و کت و شلواری شد.