نویسنده : نغمه و هانیه
تعداد صفحه : 1696
موضوع : اجتماعی ، عاشقانه
معرفی کتاب :
کتاب رمان آینهای در برابر آینهات میگذارم داستان پسر جوانی است که به خاطر کار از امریکا به ایران میآید.
او در خلال کار تصمیم میگیرد دنبال بهانهای باشد که مادرش را بعد از بیست و پنج سال به ایران بکشاند. بهانهای که هم مربوط به گذشتهی مادرش میشود و هم عاشق شدن خودش.
در بخشی از کتاب رمان آینهای در برابر آینهات میگذارم میخوانیم:
آش رشتهی نذری که آماده میشود، نهال و عطا، کاسههای تزئین شده با کشک و پیاز داغ و نعنا و سیر داغ را به چند تا از همسایهها میدهند.
نازنین، همراه شکوه و بهار، بساط عصرانه را به پیشنهاد هانیه، در همان گلخانه آماده میکنند.
امیرعلی، زودتر از بقیه، به بهانهی کمک کردن رفته.
شکوه، با لبخندهای رضایت آمیز، کمکهاش را قبول میکند. صداقت و جوابهای به دور از چاپلوسی این مرد جوان، به دلش نشسته.
نامدار، قبل از وارد شدن به گلخانه میباصفا که با سه تخت و پشتی و فرش، جایی دنج و باصفاست، گوشهی حیاط، سیگاری روشن میکند.
نگاههای زیر چشمی و لبخندهای آرام نازنین و امیرعلی، حین رفت و آمد و آماده کردن سفرهی عصرانه، مهر اثبات سرانجام داشتن این احساس است.
خود او هم به بهانهی صدا زدن نامدار، به طرفش میرود.
- منتظرتون هستیم..
با مکث، لبخند آرامی میزند.
10,000 - این محصول تا حالا 0 بار فروخته شده است