نویسنده : سحر بانو 69
تعداد صفحه : 781
موضوع رمان : عاشقانه
معرفی کتاب : در کتاب رمان غم نبودنت غزل دختری بسیار مهربان و احساساتی است که عشق امیرعلی را در دلش دارد. غزل و امیرعلی به هم علاقه دارند و این محبت به زبان نیست بلکه با دل و نگاه است. یک روز قبل از اینکه امیرعلی و غزل به هم از علاقهشان بگویند توکا از غزل میخواهد که…
خلاصه داستان : بعد از من اگر روزی بغض گلویت را فشرد پای احساست اگر بر سنگ خورد یا اگر یک روز دستان تو هم گرمی دست کسی را در میان خود ندید و در آن هنگام تلخ که فضای سینهات جز آه آتشناک چیزی را نمیداد گذر یادی از این عاشق افسرده کن بعد از من روزی اگر زین کوچهها مرد تنهایی گذشت..
در نگاه او اگر برق نیاز بود و پایش پینه بود..
یادی از این خسته دلمرده کن..
روزگاری بعد از این شاخه خشکی اگر دیدی به باغ
یا اگر گل پژمردهای دیدی به خاک.. بلبل افسردهای دیدی به شاخ یادی از این شاعر پژمرده کن گر شبی تنها شدی در خلوتی یافتی از بهر گریه مهلتی لیک اشکی گونهات را تر نکرد درد خود را با خدا گفتی ولی باور نکرد روزگاری بعد از این گر تو هم عاشق شدی یادی از من کن که دیگر نیستم